یا بنی آدم



نشسته در دو چشم تو، نگاه بى قرار من
تو اى ستاره سحر! بیا بمان کنار من
در این دیار غم فزا که جان به لب رسیده است
تو اى گره گشا بیا! گره گشا ز کار من
همین که گام مى زنى، به خلوت خیال من
سرشک شوق مى چکد ز چشم اشکبار من
ز مقدمت خدا کند که اى سوار مشرقى!
در این غروب بى کسى، ز ره رسد بهار من
ز لحظه هبوط من، تو خود گواه بوده اى
رسیده از ولاى تو، شکوه اعتبار من
کنون نگاه مست تو که مى برد قرار دل
بیا طبیب درد من! همیشه غمگسار من
و این غزل سروده را ز شائقت قبول کن
که تا مگر به سر رسد، زمان انتظار من

شاعر: اکبر حمیدی


روایت شده که رسول خدا صل الله علیه وآله وسلم می فرماید:

جبرئیل نزدم آمد و عرض کرد:یا رسول الله خداوند هدیه ای برایت فرستاده است.

گفتم:چیست؟گفت:صبر وبهتر از آن.

گفتم؟آن چیست؟عرض کرد:راضی بودن به قضا و قدر الهی وبهتر از آن 

گفتم:آن چیست؟گفت:زهد و بهتر از آن.

گفتم:آن چیست؟گفت:اخلاص و بهتر از آن.

 گفتم: آن دیگر چیست؟ گفت: یقین و بهتر از آن.

گفتم:آن دیگری چیست ای جبرئیل؟ گفت:نردبان آن توکل بر خداست.

گفتم:توکل بر خدا به چه معناست؟ گفت:دانستن اینکه مخلوق هرگز 

نمی تواند ضرر بزند وسود برساند، نمی تواند ببخشد یا منع کند.

توکل ناامید بودن از مخلوق است. هرگاه بنده این گونه باشد

 جز برای خدا کاری نمی کند، به غیر خدا امید نمی بندد و

 از او نمی ترسد و به احدی جز خدا طمع نمی ورزد.

 این معنی توکل است.

گفتم: ای جبرئیل، تفسیر صبر چیست؟ گفت: بردباری کردن انسانی

 در مشکلات، همان گونه که در شادیها شکیبایی می نماید.

صبر بر تنگ دستی همان طور که در بی نیازی بردباری می نماید

و صبر بر بلاها و سختی ها همان گونه که در سلامتی  شکیبایی میکند

 و این که از مصیبتهایی که به او رسیده شکوه ننماید.


برگرفته از کتاب سنن النبی



امام علی  علیه السلام  

ذُو الشَّرَفِ لا تُبطِرُهُ مَنزِلَةٌ نالَها و إن عَظُمَت کَالجَبَلِ

 الَّذی لا تُزَعزِعُهُ الرِّیاحُ وَالدَّنِیُّ یُبطِرُهُ أدنى 

مَنزِلَةٍ کَالکَلأَ الَّذی یُحرِّکُهُ مَرُّ النَّسیمِ؛
 شرافت‏مند با مقامى که بدان رسیده است فریفته نمى‏شود 

هرچند مقامش بزرگ باشد، مانند کوهى که باد آن را نمى‏جنباند،

 و انسان فرومایه با اندک مقامى فریفته مى‏شود مانند علفى 

که با عبور نسیم به حرکت درمى‏آید

 *میزان الحکمة: ج5، ص516، ح 9448
 




یا اباعبدالله یا اباعبدالله
یارا دلبر و دلدارا ماه جهان آرا میکشد عشق تو آخر سر ما را
جانا سید و مولانا حضرت سلطانا تشنه تو هستم سید العطشانا
جانم جانم به صدای نوکرات به دلهای مبتلات به مسیر اربعین به نجف تا کربلات
جانم جانم به شفای تربتت به پر علامتت به دلی که میتپه برای زیارتت
یار بطلب سید و مولا بطلب خسته ام آقا به علمدار بطلب
یار بطلب سید و مولا بطلب خسته ام آقا به علمدار بطلب

یارا دلبر و دلدارا ماه جهان آرا میکشد عشق تو آخر سر ما را
جانا سید و مولانا حضرت سلطانا تشنه تو هستم سید العطشانا
جانم جانم به صدای نوکرات به دلهای مبتلات به مسیر اربعین به نجف تا کربلات
جانم جانم به شفای تربتت به پر علامتت به دلی که میتپه برای زیارتت
یار بطلب سید و سالار بطلب خسته ام آقا به علمدار بطلب
یار بطلب سید و سالار بطلب خسته ام آقا به علمدار بطلب
دردم هر نفس و هردم دور تو میگردم سینه زدن یعنی سینه سپر کردن
آهم یک دم کوتاهم جز تو نمیخواهم روضه ی تو تنها سیر الی اللهم
جانم جانم به قبار مقدمت به غم محترمت به طلوع کربلا به غروب حرمت
جانم جانم به سپاه تو حسین به نگاه تو حسین به کسی که اومده تو پناه تو حسین
آه بطلب آمدم ای شاه بطلب آه بطلب آمدم ای شاه بطلب
و تا حرم ماه بطلب
یار بطلب سید و سالار بطلب خسته ام آقا به علمدار بطلب
یار بطلب سید و سالار بطلب خسته ام آقا به علمدار بطلب
آی لطفی که کرده ای تو به من مادرم نکرد ای مهربانتر از پدر و مادرم حسین
یارا دلبر و دلدارا ماه جهان آرا میکشد عشق تو آخر سر ما را
جانا سید و مولانا حضرت سلطانا تشنه تو هستم سید العطشانا
جانم جانم به صدای نوکرات به دلهای مبتلات به مسیر اربعین به نجف تا کربلات
جانم جانم به شفای تربتت به پر علامتت به دلی که میتپه برای زیارتت
یار بطلب سید و سالار بطلب خسته ام آقا به علمدار بطلب
یار بطلب سید و سالار بطلب خسته ام آقا به علمدار بطلب



آنچه می خوانید متن نامه ایست از شهید احمدرضا احدی دارنده ی رتبه ی نخست کنکور پزشکی سال ۶۴ ، که ساعتی قبل از شهادت نوشته شده است.

بسم رب الشهدء و الصدیقین»

چه کسی می داند جنگ چیست؟ چه کسی می داند فرود یک خمپاره ، قلب چند نفر را می درد؟ چه کسی می داند جنگ یعنی سوختن ، یعنی آتش ، یعنی گریز به هرجا ، به هر جا که اینجا نباشد ، یعنی اضطراب که کودکم کجاست؟ جوانم چه می کند ؟ دخترم چه شد؟
به راستی ما کجای این سوال و جواب ها قرار گرفته ایم؟
کدام دختر دانشجویی که حتی حوصله ندارد عکس های جنگ را ببیند و اخبار آن را بشنود ، از قصه ی دختران معصوم سوسنگرد باخبر است؟
کدام پسر دانشجویی می داند هویزه کجاست؟ چه کسی در هویزه جنگیده ، کشته شده و در آن جا دفن شده؟
چه کسی است که معنی این جمله را درک کند : نبرد تن و تانک!»
اصلا چه کسی می داند تانک چیست؟ چگونه سر ۱۲۰ دانشجوی مبارز و مظلوم زیر شنی های تانک له می شود؟

آیا می توانید این مسئله را حل کنید :
گلوله ای از لوله دوشکا با سرعت اولیه خود از فاصله ی هزار متری شلیک می شود و در مبدأ به حلقومی اصابت و آن را سوراخ و گذر می کند. حالا معلوم نمایید ، سر کجا افتاده است؟ کدام گریبان پاره می شود؟ کدام کودک در انزوا و خلوت اشک می ریزد؟ و کدام… و کدام…؟ توانستید؟!

اگر نمی توانید ، این مسئله را با کمی دقت بیشتر حل کنید :
هواپیمایی با یک و نیم برابر سرعت صوت از ارتفاع ۱۰ متری سطح زمین ، ماشین لندکروزی را که با سرعت در جاده ی مهران- دهلران حرکت می کند ، مورد اصابت قرار میدهد. اگر از مقاومت هوا صرف نظر شود، معلوم کنید کدام تن می سوزد؟ کدام سر می پرد؟

چگونه بخندیم و نگاه آن عزیزان را فراموش کنیم؟ چگونه می توانیم در شهر خود بمانیم و فقط درس بخوانیم؟ چگونه می توانیم درها را به روی خود ببندیم و چون موش در انبار کلمات کهنه ی کتاب ، لانه بگیریم؟
کدام مسئله را حل می کنی؟ برای کدام امتحان درس می خوانی ؟ به چه امید نفس می کشی؟ کیف و کلاسورت را از چه پر می کنی؟ از خیال ، از کتاب ، از لقب دکتر یا از آدامسی که هر روز مادرت در کیفت می گذارد؟
کدام اضطراب ، جانت را می خورد؟ دیر رسیدن به اتوبوس؟ دیر رسیدن به سر کلاس؟ نمره گرفتن؟
دلت را به چه بسته ای؟ به مدرک ، به ماشین ، به قبول شدن در حوزه ی فوق دکترا؟

آی پسرک دانشجو ، به تو چه مربوط است که خانواده ای در همسایگی تو داغدار شده است؟ جوانی به خاک افتاده است؟
آی دخترک دانشجو ، به تو چه مربوط است که دختران سوسنگرد را به اشک نشانده اند و آنان را زنده به گور کرده اند؟
هیچ می دانستی ؟ حتماً نه! هیچ آیا آنجا که کارون و دجله و فرات به هم گره می خورد ، به دنبال آب ، گشته ای تا اندکی زبان خشکیده ی کودکی را تر کنی و آنگاه که قطره ای نم یافتی و با امید های فراوان به بالین آن کودک رفتی تا سیرابش کنی ، دیدی که کودک دیگر آب نمی خورد؟!

اما تو اگر قاسم نیستی ، اگر علی اکبر نیستی ، لااقل حرمله مباش! که خدا هدیه ی حسین را پذیرفت و خون علی اکبر و علی اصغر را به زمین پس نداد. من نمی دانم که فردای قیامت این خون با حرمله چه خواهد کرد!

صفایی ندارد ارسطو شدن ، خوشا پرکشیدن ، پرستو شدن…



چرا خواصِ مؤمنی که دوْر مسلم بودند، از او دست کشیدند؟ بین اینها افرادی خوب و حسابی بودند که بعضیشان بعداً در کربلا شهید شدند؛ اما این‌جا، اشتباه کردند.

البته آنهایی که در کربلا شهید شدند، کفّاره‌ی اشتباهشان داده شد. درباره‌ی آنها بحثی نیست و اسمشان را هم نمی‌آوریم. اما کسانی از خواص، به کربلا هم نرفتند. نتوانستند بروند؛ توفیق پیدا نکردند و البته، بعد مجبور شدند جزو توّابین شوند. چه فایده؟! وقتی امام حسین علیه‌السّلام کشته شد؛ وقتی فرزند پیغمبر از دست رفت؛ وقتی فاجعه اتّفاق افتاد؛ وقتی حرکت تاریخ به سمت سراشیب آغاز شد، دیگرچه فایده؟! لذاست که در تاریخ، عدّه‌ی توّابین، چند برابر عدّه‌ی شهدای کربلاست. شهدای کربلا همه در یک روز کشته شدند؛ توّابین نیز همه در یک روز کشته شدند. اما اثری که توّابین در تاریخ گذاشتند، یک هزارم اثری که شهدای کربلا گذاشتند، نیست! به‌خاطر این‌که در وقت خود نیامدند. کار را در لحظه‌ی خود انجام ندادند. دیر تصمیم گرفتند و دیر تشخیص دادند.
(.)
ببینید! از هر طرف حرکت می‌کنیم، به خواص می‌رسیم. تصمیم‌گیری خواص در وقت لازم, تشخیص خواص در وقت لازم، گذشت خواص از دنیا در لحظه‌ی لازم، اقدام خواص برای خدا در لحظه‌ی لازم. اینهاست که تاریخ و ارزشها را نجات می‌دهد و حفظ می‌کند! در لحظه‌ی لازم، باید حرکت لازم را انجام داد. اگر تأمّل کردید و وقت گذشت، دیگر فایده ندارد.

بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) ۸۵/۰۳/۲۰





ابن زیاد به مسجد کوفه رفت و اعلان عمومی کرد که همه باید به مسجد بیایند و نماز عشایشان را به امامت من بخوانند!

تاریخ می‌نویسد: مسجد کوفه مملو از جمعیتی شد که پشت سر ابن زیاد به نماز عشا ایستاده بودند. چرا چنین شد؟ بنده که نگاه می‌کنم، می‌بینم خواصِ طرفدارِ حق مقصرند و بعضی‌شان در نهایت بدی عمل کردند. مثل چه کسی؟ مثل شریح قاضی. شریح قاضی که جزو بنی‌امیّه نبود! کسی بود که می‌فهمید حق با کیست. می‌فهمید که اوضاع از چه قرار است. وقتی هانی بن عروه را با سر و روی مجروح به زندان افکندند، سربازان و افراد قبیله‌ی او اطراف قصر عبیداللَّه زیاد را به کنترل خود درآوردند.

ابن زیاد ترسید. آنها می‌گفتند: شما هانی را کشته‌اید. ابن زیاد به شریح قاضی گفت: برو ببین اگر هانی زنده است، به مردمش خبر بده. شریح دید هانی بن عروه زنده، اما مجروح است. تا چشم هانی به شریح افتاد، فریاد برآورد: ای مسلمانان! این چه وضعی است؟! پس قوم من چه شدند؟! چرا سراغ من نیامدند؟! چرا نمی‌آیند مرا از این‌جا نجات دهند؟! مگر مرده‌اند؟! شریح قاضی گفت: می‌خواستم حرفهای هانی را به کسانی که دورِ دارالاماره را گرفته بودند، منعکس کنم. اما افسوس که جاسوس عبیداللَّه آن‌جا حضور داشت و جرأت نکردم! جرأت نکردم یعنی چه؟ یعنی همین که ما می‌گوییم ترجیح دنیا بر دین! شاید اگر شریح همین یک کار را انجام می‌داد، تاریخ عوض می‌شد. اگر شریح به مردم می‌گفت که هانی زنده است، اما مجروح در زندان افتاده و عبیداللَّه قصد دارد او را بکشد، با توجّه به این‌که عبیداللَّه هنوز قدرت نگرفته بود، آنها می‌ریختند و هانی را نجات می‌دادند. با نجات هانی هم قدرت پیدا می‌کردند، روحیه می‌یافتند، دارالاماره را محاصره می‌کردند، عبیداللَّه را می‌گرفتند؛ یا می‌کشتند و یا می‌فرستادند می‌رفت. آن گاه کوفه از آنِ امام حسین علیه‌السّلام می‌شد و دیگر واقعه‌ی کربلا اتّفاق نمی‌افتاد!

بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) ۷۵/۰۳/۲۰
 



به داخل شهر کوفه برگردیم: وقتی که عبیداللَّه بن زیاد به رؤسای قبایل کوفه گفت بروید و مردم را از دور مسلم پراکنده کنید وگرنه پدرتان را در می‌آورم چرا امر او را اطاعت کردند؟! رؤسای قبایل که همه‌شان اموی نبودند و از شام نیامده بودند! بعضی از آنها جزو نویسندگان نامه به امام حسین علیه‌السّلام بودند. شَبَثْ بن ربْعی یکی از آنها بود که به امام حسین علیه‌السّلام نامه نوشت و او را به کوفه دعوت کرد. همو، جزو کسانی است که وقتی عبیداللَّه گفت بروید مردم را از دور مسلم متفرّق کنید قدم پیش گذاشت و به تهدید و تطمیع و ترساندن اهالی کوفه پرداخت!
چرا چنین کاری کردند؟! اگر امثال شَبَثْ بن ربْعی در یک لحظه‌ی حسّاس، به جای این‌که از ابن زیاد بترسند، از خدا می‌ترسیدند، تاریخ عوض می‌شد. گیرم که عوام متفرّق شدند؛ چرا خواصِ مؤمنی که دوْر مسلم بودند، از او دست کشیدند؟ بین اینها افرادی خوب و حسابی بودند که بعضیشان بعداً در کربلا شهید شدند؛ اما این‌جا، اشتباه کردند.

بیانات در دیدار فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) ۷۵/۰۳/۲۰


به حق می گویم، دنیا تو را نفریفته است، بلکه تو خود فریفته دنیایی؟ 

دنیا عبرت ها را برای تو آشکار، و تو را به تساوی دعوت کرد. 

دنیا با درد هایی که در جسم تو می گذارد 

وبا کاهشی که در توانایی تو ایجاد می کند، 

راستگوتر از آن است که به تو دروغ بگوید و یا مغرورت سازد. 

چه بسا نصیحت کننده ای از دنیا را متهم کردی، 

و راستگویی را دروغگو پنداشتی! 

اگر دنیا را از روی شهر های ویران شده 

وخانه های درهم فروریخته بشناسی، 

آن را یادآوری دلسوز، واندرز دهنده ای گویا می یابی، 

که چونان دوستی مهربان از تباهی ونابودی تو نگران است.

 دنیا چه خوب خانه ای است برای آن کس که آن را جاودانه نپندارد،

 وخوب محلی است برای آن کس که آن را وطن خویش انتخاب نکند،

سعادتمندان به وسیله دنیا، در قیامت،

کسانی هستند که امروز از حرام آن می گریزند.

خطبه 223نهج البلاغه



کوچه ای بی شهید اگر مانده

نا شهیدش منم که درمانده

با سواران سواره می راندم

همه رفتند و من جا ماندم

گفتم اینجا مرا رها نکنید

نگذاریدم و جفا نکنید

تن بی روح را نمی خواهم

جسم مجروح را نمی خواهم

اینکه اینجاست لاشه است نه روح

ײشاعری خستهײ ، ײعاشقی مجروحײ

چه بگویم قسم به ذات خدا

روح من رفته است با شهدا


شاعر:شهید مدافع حرم حاج هادی کجباف



امام صادق علیه السلام 

لَولا أنَّ اللَّهَ خَلَقَ أمیرَ المُؤمِنینَ لِفاطِمَةَ ما کانَ لَها کُفوٌ عَلَى ظَهرِ الأرضِ؛

 اگر خداوند امیرمؤمنان (علیه السلام): را براى فاطمه (علیه السلام): نمى‏‌آفرید، 

در زمین همتایى براى او نبود *دانش نامه قرآن و حکمت،ج3،ص366
 

 

ای مردم! حج و سعی صفا و مروه و عمره از شعائر الهی است،

پس هرکس حج بجا آورد یا عمره گزارد،

او را باکی نیست که سعی صفا و مروه را انجام دهد».

ای مردم، حج خانه خدا را بجا آورید،

زیرا هیچ خاندانی به این خانه در نیامد

مگر اینکه بی نیاز (وتوانگر)شد،

وهیچ دودمانی از این خانه رخ برنتابید،

جز آنکه به فقر و تنگدستی گرفتار گردید.

ای مردم! هیچ مومنی در موقف نایستاد،

مگر این که خداوند تمامی گناهان گذشته اش را تا آن زمان آمرزید.

پس چون حجش پایان گرفت کردار و عملش را از سر بگیرد.

ای مردم! حاجیان (توسط خداوند)یاری می شوند

و خرج هایی که کرده اند بازگردانیده می شود

وخداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی سازد.

ای مردم! حج را بجا آورید همراه

با کمال دین وفهم وبصیرت

واز این اماکن بدون توبه دست کشیدن(از گناه)بازنگردید.

خطبه حضرت رسول صل الله علیه وآله وسلم

در غدیر خم


 

بخوان دعای فرج را که یار برگردد

بخوان دعای فرج را که شب سحر گردد

بخوان دعای فرج را اگر که می خواهی

حدیث غیبت یار تو مختصر گردد

بخوان دعای فرج را و از خدا بطلب

وجود نازکش ایمن ز هر خطر گردد

بخوان دعای فرج را کنار پرده اشک

که دانه دانه اشکت در و گوهر گردد

بخوان دعای فرج را که یار می آید

اگر دلت زره اشتباه برگردد

بخوان دعای فرج را و پیشه تقوا کن

که دست لطف خدا با تو همسفر گردد

بخوان دعای فرج را که رد نخواهد شد

اگر که ناله و اشک تو بیشتر گردد

بخوان دعای فرج را که حل مشکلهاست

اگر که چشم و دل تو خدا نگر گردد

بخوان دعای فرج را،ولی بدون عمل

گمان مکن که دعای تو کارگر گردد

بخوان دعای فرج را خدا کند آید

که روضه خوان غریبی و میخ در گردد

دوباره جمعه و ندبه دوباره باید گفت

بخوان دعای فرج را که یار برگردد


شاعر: سید مجتبی شجاع


 

السلام علیک یا صاحب امان عجل الله تعالی فرجه الشریف


 

قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَ هَنْبَثَةٌ

لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثُرِ الْخَطْبُ

اِنّا فَقَدْناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها

وَاخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدَهُمْ وَ لا تَغِبُ 

وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَة

عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الاَدْنِین مُقْتَرَبُ

اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوی صُدُورِهُمْ

لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ

تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَاسْتُخِفَّ بِنا

اِذْ عِبْتَ عَنّا فَنَحْنُ الْیَوْمُ نُعْتَضَبُ

وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بِهِ

عَلَیْکَ تَنْزِلُ مِنْ ذِی العِزَّةِ الْکُتُبُ

وَ کانَ جِبْریِلُ بالْآیاتِ یُونِسُنا

فَقَدْ فَقَدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ

فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ حَلَّ بِنا

اَما اُناسٌ فَفازُوا بِالّدِی طَلَبُوا

اِنَّا رُزِینا بِما لَمْ یُرزَنْ ذُوشُجُنِ

مِنَ الْبَرِیَّةِ لا عَجَمٌ وَ لا عَرَبُ

 

حوادث و گرفتاریهایی پدید آمد که

اگر حضور داشتی مصیبت فراوان نمی شد.

ما تورا از دست دادیم بسان زمینی که باران را از دست دهد و

پس از رفتنت قوم تو دگرگون شدند گواهشان باش

واز آنان غائب نشو.

هر خویشاوندی که در نزد بستگان و نزدیکان از مکان و

منزلتی برخوردار است نزد خدا آن منزلت پذیرفته است.

گروهی از مردان آنچه در سینه داشتند علیه ما آشکار کردند،

در زمانی که رفتی وخاک میان من وتو پرده کشید.

وقتی از دست رفتی مردانی بر ما هجوم آوردند،

ما را ناچیز شمردند و همه ی میراث ما را غصب کردند.

ماه کامل ونوری بودی که از آن فروغ می گرفتند و

از جانب خداوند عزیز بر تو کتاب نازل می شد.

جبرئیل با آیات وحی مونس ما بود، تو رفتی

وتمامی خیرها، از ما پنهان گشت.

کاش پیش از آن که خاک ها میان ما و شما حایل شوند

مرگ ما فرا رسیده بود.

ما به چیزی سوگوار شدیم که هیچ غم زده ای از مردم از دور ونزدیک 

بدان مبتلا نشده است.

 

خطبه حضرت فاطمه اهراعلیه السلام در مسجد پیامبر
 


 

القَلْبُ المُحِبّ للهِ یُحّب کثیراً النَّصَب لله و القَلبُ اللاهی عن الله یحّب الراحةَ. .

قلب دوستدار خدا، خستگی برای خدا را بسیار دوست دارد

و قلب بی خبر از یاد خدا، آسایش را دوست دارد.

پس ای آدمیزاد!

گمان مبر که مقام والای نیکی را بی سختی به دست می‏آوری،

زیرا حق، سنگین و تلخ است و باطل سبک، شیرین و سست.

تنبیه الخواطر، ص 87»

امام علی علیه السلام


ببینیم که وقتی به نماز می ایستیم تا چه اندازه ازخود

هجرت می کنیم و به سوی خدا پرواز می نمائیم. این هجرت

از خود و پرواز وطیران به سوی او، انعکاس ایمان و

تحقیق و بررسی فکری و قلبی مادرباره خداست. به

عبارتی باورمان نسبت به سیطره خداوند باری تعالی نسبت 

به خود ماست.

 

شهید علی عناصریان


 

اگر مقصد پرواز است قفس ویران بهتر، پرستویی که مقصد را در پرواز  می بیند از ویرانی لانه اش نمی هراسد.
واگر نردبانی از این خاک به آسمان نباشد، جز کرم هایی فربه وتن پرور بار نمی آید.شهید مرتضی آوینی

شهادتت مبارک سردار


سیزده ساله بود.

دوستانش برایم گفتند که وقتی نماز تمام شد و همه رفتند. 

محمدرضا سر گذاشت به سجده ومدتی همان جور ماند.

خشکش زده بود هر چه صبر کردند او سر از سجده بر نداشت

یکی از بچه ها گفت خیال کردیم مرده!

وقتی بلند شد صورتش غرق اشک بود از اشک او

فرش مسجد خیس شده بود.

پیرمردی جلو آمد و پرسید:بابا! چیزی گم کرده ای؟ پاسخ 

شنید، نه، پرسیدچیزی میخواهی پدرت برایت نخریده؟ 

سری تکان داد که، نه،

پرسید پس چرا اینجور گریه میکنی؟

گفت پدرجان! روی نیاز ما به خداست

اگر من در سجده مرادم را نگیرم پس کی بگیرم؟

 

 

شهید محمدرضا حقیقی

 


 

 

بعضی مواقع می دیدند افراد تلفن می زنند و از احوال بچه سئوال می کنند

و پرسند آیا غذایی خورده و خوابیده؟ حضرت امام می فرمودند:

زیاد به فکر غذای بچه نباشید، بچه گرسنه نمی خوابد،

او چیزی پیدا می کند و می خورد. مساله مهم، مسایل تربیتی است،

چرا که وقتی تلفن می کنید نمی پرسید که نماز خوانده و خوابیده،

نماز مهم است. من به ایشان عرض می کردم: بچه است و مکلف نشده،

عیبی ندارد. ایشان می فرمودند: ما روایت داریم

که بچه ها قبل از سن تکلیف به نماز خواندن وادار کنید.


http://farsi.khamenei.ir/themes/fa_def/images/ver2/li_star_1.gif لازم میدانم برادران و خواهران عزیز را، مخصوصاً جوانها را توجه بدهم به اهمیت ماه رجب. از این مناسبتها و از این خصوصیاتِ مربوط به ایام و شهور نمیشود به‌آسانى صرفنظر کرد. بزرگان و اهل معنا و اهل  سلوک، ماه رجب را مقدمه‌ى ماه رمضان دانسته‌اند. ماه رجب، ماه شعبان، یک آمادگاهى است براى اینکه انسان در ماه مبارک رمضان - که ماه ضیافت الهى است - بتواند با آمادگى وارد شود. آمادگى به چیست؟ در درجه‌ى اول، آمادگى به توجه و حضور قلب است؛ خود را در محضر علم الهى دانستن، در محضر خدا دانستن - سبحان من احصى کلّ شى‌ء علمه»(۱) - همه‌ى حالات خود را، حرکات خود را، نیّات خود را، خطورات قلبى خود را در معرض و محضر علم الهى دانستن؛ در درجه‌ى اول، این مهم است؛ و اگر این حاصل شد، آن وقت توجه ما به کارهایمان، به حرفهایمان، به رفت‌وآمدهایمان، به سکوتمان، به گفتنمان، بیشتر خواهد شد؛ توجه میکنیم که چه میگوئیم، کجا میرویم، چه اقدامى میکنیم، علیه چه‌کسى حرف میزنیم، به نفع چه‌کسى حرف میزنیم. وقتى انسان خود را در محضر الهى دانست، بیشتر متوجه کارها و حرکات و رفتار خود میشود. عمده‌ى اشکالات ما به خاطر غفلتى است که از رفتار و اعمالِ خودمان میکنیم. وقتى انسان از حال غفلت خارج شود، توجه کند که دارد دیده میشود، محاسبه میشود - انّا کنّا نستنسخ ما کنتم تعملون»(۲) - همه‌ى حرکات او، کارهاى او در محضر پروردگار است، طبعاً مراعات میکند. با این حالت، با یک طهارتى، با یک نزاهت و پاکیزگى‌اى، انسان وارد ماه رمضان شود - شستشوئى کن و آنگه به خرابات خرام»؛ شستشوکرده وارد ماه رمضان شود - آن وقت در محضر ضیافت الهى حداکثر بهره را خواهد برد. ماه رجب را با این چشم نگاه کنید.


 

تا گریه هست دانه ما بی جوانه نیست
تا روضه هست هیچ دلی بی بهانه نیست
گر چه دلم گرفته از این روزهای سرد
از آتش فراق دلم بی زبانه نیست
آقا کبوترم کن و زیر پرت بگیر
دیگر دلم وسیع شده ، فکر دانه نیست
هر جا که جای داده ایم می نشینم و
کارم دوباره نق زدن کودکانه نیست
تو آمدی و سر زدی و من نبوده ام
دیدی دوباره هیچ کسی بین خانه نیست
می خواستی که زائر سجاده ام شوی
دیدی تب عبادت من عاشقانه نیست

شاعر: رحمان نوازنی


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها